منو
حامی پسری پانزده ساله است که با شروع جنگ و از دست دادن پدر، مادر، خواهر و برادرش با بی بی و دایی عباس به شهر قم مهاجرت می کنند. او احساس تنهایی می کند، همه به او به چشم غریبه ای جنگ زده نگاه می کنند، اما فقط او تنها نیست! حوری دختر نوجوان همسایه با وجود داشتن پدر و برادر باز هم تنهاست.
او مادرش را از دست داده، و به دلیل تعصب پدر و دسیسه نامادری ساکن اجباری پستوی مجاور انباری خانه حامی می شود. او باید با بافتن قالی خرج خود را در بیاورد. آن دو به کمک یک دریچه کوچک با هم گفتگو می کنند و بتدریج به هم دلبسته می شوند. حوری از راه دریچه در خواندن کتاب های داستان و شعر با حامی سهیم می شود.